حكايت و داستان هايي گويا

بعضي از مردم مثل توت اند، با اندك تكاني ، بدو ن هيچ مقاومتي مي افتند.  بعضي ديگر مثل انارند، با تكان دادن نمي افتند و بايد رفت جلو و آنها را با دست چيد.  بعضي ديگر مثل گردو هستند ،دم دست نيستند و با تكان دادن هم نمي افتند ، بايد با چوب توي سرشان زد تا بيفتند.  بعضي ديگر هم مثل نارگيل هستند ، نه با تكان دادن مي افتند و نه با چوب زدن ،سر سخت تر از ين حرف ها هستند.  مثل نارگيل باشيد سر سخت و استوار و دلي به سفيدي آن داشته باشيد. حكايت و داستان هايي گويا...ادامه مطلب

عابدي شبانه روز مشغول دعا و نيايش به درگاه پروردگار بود و به ندرت از عبادت گاه بيرون مي آمد. يك روز كه براي حاجتي از آن جا خارج شد ، شيطان داخل عبادت گاه رفت و در را به روي او بست . وقتي كه عابد بازگشت و در را بسته ديد تعجب كرد.   شيطان پرسيد :((كيست؟))  عابد جواب داد :((من!)) شيطان دوباره پرسيد :((كيست؟)) و عابد باز هم گفت :((من!)) در آخر شيطان در را باز كرد و به او گفت :((من هم عمري مشغول نيايش و ستايش بودم ، ولي يك بار گفتم من ، و براي هميشه از درگاهش رانده شدم.)) حكايت و داستان هايي گويا...ادامه مطلب

مردي در عالم رويا فرشته اي را ديد كه در يك دستش مشعل و در دست ديگرش سطل آبي گرفته بود و در جاده اي روشن و تاريك راه مي رفت. مرد جلو رفت و از فرشته پرسيد:((اين مشعل و سطل آب را كجا مي بري ؟))  

فرشته جواب داد :((مي خواهم با اين مشعل بهشت را آتش بزنم و با اين سطل آب ، آتش جهنم را خاموش كنم. آن وقت ببينم چه كسي واقعا خدا را دوست دارد!))

حكايت و داستان هايي گويا...

اميدوارم اين تاسوعا و عاشورا ، تاسوعا و عاشورا خوبي برايتان بوده باشه .  

تصميم گرفته ام از اين به بعد در وبلاگم پرسش و پاسخي به راه بيندام . اميدوارم از اين طرح خوشتان بيايد . 

به نظر شما مراسم عزاداري كدام شهر و استان زيبا تر از بقيه استان هاست ؟  

خواهش ميكنم فقط خواننده نباشيد نظراتتان را هم بنويسيد  

با تشكر از شما دوست عزيز

حكايت و داستان هايي گويا...